امام در بخشی از خطبهای در این باره میفرمایند: «والنصیحت فی المشهد و المبید» مردم هم متقابلا در برابر چنین حکومتی؛ یعنی حکومتی که به وظایفش عمل کند و صالح، مردمی و انقلابی باشد، وظایفی دارند. مردم باید خیرخواه چنین حکومتی باشند یعنی به مصالح حکومت کمک کنند. چون حکومت مصالح مستقلی از مصالح مردم ندارد. در فرهنگ امام علی(ع) حاکمان جدا از مردم منافع شخصی ندارند. امام به مردم میفرمایند شما هم متعاقبا آشکارا و پنهانی در کنار حکومت باشید، حتی در مجالس خصوصی هوای مرا داشته باشید.ما با هم یکی هستیم. درواقع مقصود امام علی(ع) این است که من شما هستم و شما منید. بین چنین دولت و ملتی، رابطه نه رابطه خصومت و نه رابطه رقابت و سوءظن بلکه رابطه اعتماد متقابل است.
بعد هم «الا جا به حین ادعوکم» هروقت شما را فراخوان کردم، در صحنه باشید. بدون شما من نمیتوانم مشکلات را حل کنم. «وطاعا حین آمرکم» اگر جایی با توجه به همین مصالح شما و همین وظایفی که دارم، تصمیمی گرفتم و دستوری دادم، متقابلا از شما میخواهم که اطاعت و همراهی کنید و بهانهگیری نکنید. درواقع، مرا در انجام این وظیفه که برای مصالح خود شماست، کمک کنید و تنها نگذارید.
عبارت «النصیحه للناس» را در نظر داشته باشید که درباره حق مردم و وظیفه حکومت است. النصیحه به این معنی که نصیحتش کن نیست. این نصیحتی که در فارسی میگویند غیر از زبان عربی است. نصیحت در لسان عرب و در روایات به معنی این است که برای طرف هر تصمیمی که میخواهی بگیری، منافع او را در نظر داشته باش؛ یعنی خدمترسانی. هیچ تصمیمی علیه او و منافع او نباید بگیری. نصیحت به این معناست. اصلا شرط مشروعیت حکومتها این است که «نصیحه للناس» باشند؛ یعنی منافع ملت را در نظر داشته باشند.
مردم هم متعاقبا مهمان نیستند. آنها باید میزبانی هم بکنند و با دولت مشروع همکاری کنند بلکه همدلی کنند. در خلوت تضعیفش نکنند. اگر «حق الناس» و «حق اللهی» به عهده دولت است، متعاقبا حقالطاعه به عهده ملت است. حکومتی حق دستور دادن به مردم و مالیات گرفتن دارد که اموال ملت را به نفع ملت هزینه کند. یا با این تعبیر که «توفیق فیئکم علیکم» در جهت خدمت به خلق و منافع خلق شب و روز نشناسد.
«النصیحه لکم» متقابلا مردمی حق سئوال از دولت و حکومت را دارند که به بیعت و رایی که میدهند عملا وفادار بمانند و به آن ملتزم باشند و همدردی و همکاری کنند. بنابراین، اگر امام حکمی کردند، بپذیرند و هزینهاش را بپردازند. عبارت «تعلیمکم کی لاتجهلوا » را که اول بحث طرح کردم، نقش حکومت در عرصه فرهنگ، علم و اخلاق را میرساند؛ یعنی دولت مسئول علم و اخلاق نیز است. دولت فقط مسئول امنیت برق و بنزین و نظافت شهر نیست، راجع به رشد اعتقادات عمومی و امنیت اخلاقی جامعه و رشد فرهنگی هم مسئول است. در عبارت دیگر امیرالمومنین فرمودند اگر با من همراهی کنید و کمکم کنید؛ یعنی اگر وقتی خط مشیای اعلام میکنم، باید هزینهاش را بپردازید و به آن عمل بکنید، در قبال آن من تضمین میکنم شما را به سمت بهشت ببرم.
خب این یعنی چه؟ این همان مسئولیت حکومت دینی در باب رستگاری معنوی و ابدی مردم است. البته هیچ حکومتی نباید مردم و شهروندان را به زور به بهشت ببرد. امام هم در این باره جمله شرطیه میآورند و میگویند: اگر خودتان بخواهید همکاری کنید، من نه فقط دنیای شما را تضمین میکنم؛ یعنی عدالت و رفاه و عمران بلاد را؛ بلکه حتی رستگاری ابدی و اخروی شما را هم من تضمین میکنم.
امام علی(ع) رستگاری اجتماعی یا «حمل الناس علی سبیل الجنه» را جزو وظایف حکومتها میشمرد، منتها نمیگوید چه بخواهید و چه نخواهید، این کار را میکنم و شما را به زور به بهشت میبرم. میگوید: «ان اتاتمونی» اگر خودتان همکاری کنید و بخواهید، من میتوانم کمکتان کنم. پس، صحبت از الزام رستگاری اجباری نیست بلکه رستگاری جمعی اختیاری است. به عبارت دیگر؛ رهبری مردم به سمت رستگاری جمعی است، ولی با رعایت انتخاب شخصیتها. این معنیاش حکومت باز است. پس، دولت به غیر از مسئله امنیت و آزادی و رفاه دنیوی، راجع به خدمترسانی فرهنگی به مردم؛ یعنی تامین آخرت و اخلاق و عقلانیت و معنویت جامعه هم مسئولیت دارد.
منتها حدود مسئولیتش باید روشن باشد. این بدان معناست که جامعه بی در و پیکر نیست که دولت گلهدار و فقط مسئول امنیت گله باشد و به آنها غذا بدهد، حالا چه جامعه مدرن باشد و یا نباشد.
اینها لازم است اما یک چیزی در کنار همه اینها لازم است و آن مسئله رشد و تربیت اجتماعی است. اصلا فرق مهم دولت اسلامی و دولت لاییک همین است. مبنای دولت سکولار همین تفکیک امور مادی از امور معنوی است؛ اما در فرهنگ امیرالمومنین در کنار رفاه و امنیت باید ترویج انسانیت و اخلاق در جامعه جزو وظایف حکومت باشد. تعبیر خود علی(ع) «اثاره عقول» یعنی برانگیختن و غبارگیری از عقلانیت همان رشد عقل و بر سر دست بردن مشعل هدایت و تربیت است. پس حکومت باید در عرصه اخلاق و فرهنگ و مسائل دینی و معنوی در جامعه مسئولیت داشته باشد.
حکومت باید عرصه عمومی را سالم بگذارد. برخی میگویندکه آقا اگر بخواهید جلوی رویه اخلاقی و عقیده غلطی را بگیرید، زیرزمینی میشود، پس نباید جلوی آن را گرفت. خب! زیرزمینی بشود. حکومت که مسئول زیرزمینها نیست. حکومت مسئول عرصه عمومی است. در زیرزمین هر کس هر کاری میکند به خودش مربوط و بین خودش و خداست؛ اما حکومت مسئول عرصه عمومی است. حکومت مسئول امنیت اخلاقی است. سالمسازی اخلاقی و مبارزه با ترویج فساد اخلاقی وظیفه حکومت است.
میگویند اخلاق مسئله خصوصی است و ربطی به دولت ندارد. نه! اخلاق عمومی در خیابان امر خصوصی نیست. حتی اگر مسئله خصوصی هم باشد، دولت باید کمک کند. البته دخالت در امر خصوصی باید درست تعریف بشود. باید دید حریم خصوصی کجاست و حریم عمومی کجاست؟ اصلا در دولتهای سکولار در بعضی مسائل حریم خصوصی هم دخالت میکنند. چقدر قانون در دنیا هست که در مسائل خصوصی افراد دخالت میکند؟ مثلا میگویند: اگر داخل خانه با بچهات این کار را بکنی پلیس با تو برخورد میکند. در اینجا دیگر نمیگویند، مسئله خصوصی است، میگویند ممکن است به نحوی مثلا با امنیت اجتماعی ربط پیدا کند.
مشکل آنها امر خصوصی و امر عمومی نیست والا در خصوصیترین مسائل دخالت میکنند. مشکل آنها این است که برای امور مادی و دنیوی اصالت قائلند اما در اموری که مربوط به رستگاری ابدی و اخلاق و معنویت است، میگویند نباید ملاک و منشا قرار بگیرند. اسم آن را امر خصوصی میگذارند والا در مسائل خیلی خصوصی مادی و سیاسی مردم دخالت میکنند. اگر امیرالمومنین میفرمایند حکومت در باب مسائل اخلاقی و فرهنگی جامعه مسئولیت دارد، چند چیز دیگر هم در کنارش فرمودند که باید به آنها توجه کرد: حکومت نباید فکر کند که به زور میتواند کسانی را مومن کند.
ایمان یک امر قلبی و دائمی است. بله! حکومت باید جلوی نشر فساد و گمراهی و الحاد را در عرصه عمومی بگیرد اما اینکه (حکومت) بگوید در قلب افراد هم باید سرکشی کرد و دید که چند درجه ایمان دارند، این دیگر، جزو توصیههای امیرالمومنین نیست. این، خیلی خطرناک است. خود حکومتیها هم باید صالح، عاقل و مومن باشند و سوءاستفاده شخصی از قدرت و ثروت مردم نکنند. دنبال رفاه و آزادی و شادی مردم باشند؛ اما در کنارش مسئولیت اخلاقی و فرهنگی هم داشته باشند.
این عبارت امام علی(ع) ما را با دو خطر آشناکرد: 1- خطر اباحهگری 2- تقویت فساد و منکرات به اسم اینکه مسائل خصوصی ربطی به دولت ندارد. آزادی باید باشد. به اسم اینکه دولت وظیفه فرهنگی و اخلاقی دارد و میخواهیم سالمسازی کنیم، نباید یک دیکتاتوری به اسم دین ایجاد بکنیم و خلاقیتها را سرکوب بکنیم و اجازه سئوال و نقد ندهیم. نباید تنوعهای طبیعی را نادیده گرفت. اگر حضرت امیر(ع) در حکومت مطلع میشدند، جاهایی فساد اخلاقی یا فرهنگی دارد ترویج میشود فورا با آن مبارزه میکردند حتی اگر ظاهرش به نفع خودشان میبود.
مثلا به ایشان گزارش دادند عدهای پیدا شدند که به شما همان چیزی را نسبت میدهند که مسیحیان راجع به عیسی بن مریم میگویند؛ یعنی خدا در او حلول کرده و فرزند خداست. حضرت امیر نیروهای اطلاعاتیشان را مامور کردند تا این افراد را شناسایی و بازداشت و سپس مجازات کنند. حضرت امیر در مسائل مربوط به بدعتهای فرهنگی و نظری و انحرافهای فرهنگی حتی اگر ظاهرا به نفع خود ایشان بود، کوچکترین تحملی نمیکردند.
مثلا حضرت امیر در خیابان و کوچهای میرفتند، دیدند عدهای ایستادهاند و تا حضرت را دیدند خطاب به وی تو تو تو تو کردند. حضرت فهمید اینها از همین جریانند. فرمود که خدا مرگتان بدهد، من چی؟ گفتند تو خدایی، خدا تویی. حضرت امیر آنقدر عصبانی شدند که دستهایشان میلرزید. حضرت فوری از اسب پایین آمدند و به سجده رفتند و در سجده استغفار کردند و گفتند: خدایا من بیزارم از چیزی که اینها میگویند. بعد علی(ع) بلند شد و گفت همه را بازداشت کنید. او به آنها فرمود که شما منظورتان این نبود، حتما منظور دیگری داشتید، گفتند نه ما منظورمان همان بود: تو خدایی. حضرت امیر آنها را توبه داد، توبه نکردند. پس دستور اعدام آنها را صادر کرد.
علی(ع) میگویند اگر الان در زمان خودم، اجازه بدهم این حرفها را بزنند در حکومت خود من فردا چه خواهد شد؟ همان بلایی که بر سر مسیحیت آمد بر سر اسلام هم میآید. آنچه که راجع به مسیح گفتند، فردا راجع به من خواهند گفت. اما از آن طرف هم خطر وجود دارد. کسانی به اسم اینکه ما میخواهیم اصلاح فرهنگی و نظارت فرهنگی بکنیم، شروع کنند به تفتیش عقاید مردم و برای هرکسی یک پرونده کفر و اسلام درست کنند.
این هم بسیار خطرناک است. این کار معاویه بود. معاویه پیماننامه صلح خود با امام حسن(ع) را پاره کرد و گفت من به نماز و روزه و حج شما (مردم)کاری ندارم. اینها مسائل شخصی و خصوصی شماست. من قدرت را میخواستم که به دست آوردم. این عین عبارت خود معاویه است.
از کل بحث با توجه به روایاتی که از امیرالمومنین خواندم، متوجه میشویم که ما در حوزه اخلاق و معنویت نه بیتفاوتی و بیطرفی حکومت را قبول داریم بلکه حکومت را مسئول میدانیم و نه دخالت افراطی و غیرعاقلانه و دیکتاتورمآبانه آن را.
بنابراین؛ تجسس خصوصی در مسائل اخلاقی مردم و تفتیش عقاید آنان ممنوع است. البته در مورد کسانی که بخواهند وارد حکومت بشوند، باید در مسائل عقیدتی و اخلاقیشان دقت کرد، چون میخواهند بر سرنوشت دیگران مسلط بشوند و تصمیم بگیرند اما در حقوق عادی و شهروندی برائت جاری است. اینها اصول اسلامی و علوی است. وظیفه حکومت مدارا با مردم و حتی گذشت از خطاهای اخلاقی یا عادی شهروندان است. حضرت امیر میگویند اینها جزو وظیفه حکومت است. حکومت خوب باید با مردم مدارا بکند. نباید دنبال بهانه بگردد و سختگیری و تکفیر کند.
ما نباید متشابهات فرهنگی را به محکمات مسائلی که مورد اختلاف علما و متفکران است، تبدیل کنیم. باید فضای بحث و تکثر در چارچوب ضروریات دینی باز باشد. نباید جامعه را به مراتب حداکثری اخلاق مجبور کنیم.
اصالت احتیاط را نباید در جامعه حاکم کرد. احتیاط امر فردی است. هرکس میخواهد احتیاط کند میتواند شخصا احتیاط کند. در جامعه نباید احتیاط حاکم باشد. باید مراتب قطعی حداقلی اخلاق، مراقب قطعی ضروری اخلاق و فرهنگ دینی به عنوان قانون باشد، نه مراقب حداکثر آن. ریاکاری نباید ترویج بشود. سوءاستفاده از اخلاق و معنویات و برخورد ابزاری از آنها به نفع شخص یا گروه خاص و گروه حاکم ممنوع است. باب بحث ،گفت وگو، نقد، سئوال، مناظره و حتی اعتراض نباید بسته شود اما از آن طرف حکومت اسلامی- در تعریف امیرالمومنین- نباید در مسئله اقتصاد و اخلاق بیطرف باشد.
باید عقاید اسلامی را تقویت کند، از کار فرهنگی، عقیدتی، معنوی و اخلاقی در جامعه حمایت کند. عرصه عمومی را سالمسازی کند و با بدعت، انحراف و نشر ضلال مبارزه کند. ولی همه این کارها را باید با روش عقلایی، عادلانه و قانونی انجام دهد ؛ با توضیح کافی برای مردم، نه با توهین به دیگران و نه با استبداد و روشهای تحقیرآمیز.
دولت و عرصه عمومی
به نام سالمسازی عرصه عمومی نباید خفقان فرهنگی ایجاد کرد. به اسم نظارت و نقد عمومی نباید راه خلاقیتهای فردی را بست. راه سئوال، نقد و حتی اعتراض قانونی را نباید گرفت. حکومت باید راه مردم را باز بکند تا آنها بتوانند امر به معروف و نهی از منکر کنند، حتی به حاکمان. تامین آزادی بیان و قلم جزو وظایف حکومت است. حکومت باید اینها را تضمین کند. حکومت باید براساس عقل و عدل مانع بعضی صداهای ضداخلاقی شود. همان طور که نظامهای سکولار و لیبرال جلوی گسترش خیلی چیزها را میگیرند؛ یعنی اگر چیزی به منافع سرمایهداری صدمه بزند محکم جلوی آن میایستند.
حکومت نباید سلب اختیار و عقل از مردم بکند. به اسم نظارت اخلاقی و فرهنگی در جامعه نباید بعضی حقوق شرعی مسلم مردم مثل آزادی بیان، آزادی سئوال و نقد را سلب کند. اینها نبایدهاست. حالا باید به بایدها بپردازیم: حکومت باید در جامعه برای رشد کسانی که میخواهند رشد کنند، زمینهسازی کند. ببینید، یک مثال بزنم: آیا در جامعهای که یکسره از در و دیوارش مشروبفروشی میبارد و در آن دعوت به مواد مخدر و فروش آزاد آن است، رشد انسانی سختتر است یا نه؟ پس، حکومت باید عرصه عمومی را سالمسازی بکند نه اینکه کسانی را به زور به بهشت ببرد اما باید فضا را سالم بکند تا اگر کسانی میخواهند رشد کنند، بتوانند راحت رشد کنند.
حکومت باید حجت را از افراد بگیرد تا فردا نگویند ما میخواستیم جواب این سئوالها را بفهمیم اما هیچ کس جواب نداد. حکومت نباید بگذارد مستضعف فرهنگی در جامعه وجود داشته باشد. پس عرصههای دخالت دولت در مسئله اخلاق و فرهنگ روشن شد. تعبیر امیرالمومنین حدودش روشن است. مثلا باید گفت: آقا اگر حرف نزده داری بفرما. این کرسیهای مناظره و نظریهپردازی، حرفهایت را بزن. داوری علمی هم میشود. حرفهایت را میشنویم، آزادی امنیت و حرمتت هم کاملا محفوظ، اما حق تبلیغ نداری. اول باید روشن بشود که آیا حرفهایت درست است یا نه؟ اصلا با مبادی جامعه همخوانی دارد یا نه؟ تو حق داری ملحدانه بحث علمی بکنی و جوابت را هم بگیری.
*آنچه خواندید بخش پایانی مقاله هفته گذشته (24/3/86) چاپ شده در همین صفحه است.